سلام نرگسم

سلام دخترکم!

تقریبا یک ماهی می شود که یاد گرفته ای برگردی روی شکم و سرت را بالا بیاوری، کمی زل بزنی به من یا مادرت و شکلک برایت دربیاوریم و لبخند تحویلمان بدهی. لبخندهایت را خیلی دوست داریم؛ چشمانت هنگام لبخند زدن می خندد.

عزیزکم! به جز برگشتن البته کارهای دیگری انجام می دهی؛ برای چند لحظه چهار دست و پا می مانی، در همان حالت کمی بدنت را عقب و جلو می کنی بدون اینکه ذره ای به جلو یا عقب حرکت کنی، هر چیزی را از جمله دست هایم که جلوی صورتت قرار می گیرد، می خواهی با دست بگیری و البته می گیری و مستقیم می بری سمت دهانت که بمکی.

این کارها و یکی دوکار دیگر را انجام می دهی، اما من فعلا با همین برگشتنت روی شکم کار دارم.

برگشتنت قطعا برای من و مادرت شادی آور است، چرا که دلیل رشد و سلامتی تو است- هر چند مادرت هنوز که هنوز است عاشق همان دختر کوچکِ پُر موی تازه متولد شده است و گاه گاهی می گوید کاش نرگس برگردد به همان روزها، اما خودش بهتر می داند که آنچه رفته است باز نمی گردد و البته قبول دارد که در این سنِ شش ماه و شش روزی که هستی، شیرینی خاص خودت را داری که در آن روزهای اول نداشتی. عشق کوچک من! فرزند در هر سن و سالی که باشد، زحمت و شیرینی خاص همان سن را دارد؛ کوچک باشد، یا بزرگ شود-

برگشتنت شادی آور است اما گاهی اوقات به خصوص آن اوایل که یاد گرفته بودی برگردی، زیاد طاقت نمی آوری و خسته می شوی و شروع می کنی به گریه کردن. دلیل گریه ات مشخص است؛ اذیت شده ای و چاره ای نمی ماند جز اینکه تو را در بغل خودمان بنشانیم و یا به کمر برگردانیم. علاوه بر این دو کار، گاهی دو طرفت را دو بالشت می گذاریم که نتوانی برگردی. جانِ بابا! این کار سوم همیشگی نیست چرا که نباید یادت برود که می توانی برگردی و این برگشت، در واقع رشد و پیشرفت تو است.


نرگس 2


همه ی اینها را گفتم که به اینجا برسم جان و دلِ پدر!

امروز محدودت کردیم -اما جلوی پیشرفتت را نگرفتیم- تا اذیت نشوی و گریه نکنی؛ فردا روزی نیز ممکن است به تو بگوییم این پوشش را انتخاب کن و آن یکی را نه، با این دوست بگرد و با دیگری نه، این ورزش را انجام بده و آن یکی را نه، این راه درست است و آن راه غلط؛ خلاصه آنکه به هر شکلی ممکن است تو را محدود کنیم، فقط این را بدان که محدودیت از جانب من و مادرت یا هرکسی همیشه مانع پیشرفت نیست، گاهی لازم است تا تو اذیت نشوی، به خصوص آن محدودیت اگر از جانب جان دهنده و جان ستانده باشد، همان که برای پیشرفت من و تو و تمام بشر قوانینی قرار داده است، قوانینی که در آن برای ما حد و حدودی قائل شده، چرا که طبع قانون این است که محدودیت ایجاد کند تا نظم و انضباط حاکم گردد. چنین قانونی از چنان موجودی قطعا موجب پیشرفت است هر چند پیشرفتی که با محدودیت حاصل شود.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها