نرگسم
 
مدام با خودم کلنجار می رفتم که چند خطی برایت بنویسم، مثل نوشته هایی که در وبلاگ برایت به یادگار گذاشته ام تا روزی که بزرگ شدی خودت بخوانی، اما این روزها آنقدر دغدغه ی ذهنی دارم که اصلا نمی توانم فکرم را جمع و جور کنم. حتی یک بار برایت نوشتم، از روز تولدت، خوراکی هایش، مهمان هایی که کاش می آمدند اما به دلیل دوری نیامدند، مهمان هایی که دعوت کردیم و برای تولدت دیر آمدند، اما همه ی این سطور فقط به کار گوینده ی خبر می آمد نه پدری که می خواهد برای دخترش چند جمله ای بنویسد.
یکی دو روز قبل از تولدت مادرت گفت: فکر کن ببین چه جمله ای روی کیک بنویسیم؟
نتیجه ی فکر کردن شد سه جمله که مادرت و البته مادربزرگ مادری ات دومی را انتخاب کردند:
تمام من تویی، تمام من تولدت مبارک»
یک سالگی شکفتن گل نرگس مون مبارک»
شیرین تر از شیرین، قند عسل، تولدت مبارک»
هر چند ناگفته نماند، من و مادرت این سه جمله را در شبکه های اجتماعی و وبلاگ و روی عکس هایت و زیرشان استفاده کردیم و نتیجه ی فکر را مثل دستمال کاغذی که در سطل آشغال می ریزند، دور نریحتیم.
دخترکم! هر چقدر هم بزرگ شوی دوباره و دوباره و دوباره می گویم: دخترکم،
عزیزکم! دو جمله ی اول و سوم صرفاً کلماتی نیستند که این طرف و آن طرف نوشته شده باشند بلکه الفاظی هستند که معنایی را در خود دارند که واقعیت دارند؛ تو برای من از قند و عسل و هر چه شیرین است در این دنیا، شیرین تر هستی و چه شیرینی ای بالاتر از این که حتی تلخ ترین لحظات و دقایق و روزهایت با بودنش شیرین می شود؟
جز تو چه دارم که هر چه دارم فدای تو است و هر آنچه که ندارم با بودنت غصه ی نداشتنش را نمی خورم و غم نبودنش را به دوش نمی کشم.
باید برایت دعا کنم، آرزو کنم، اما چه دعایی؟
دعا کنم که همیشه سالم باشی؟ اما گاه گاهی اگر بیمار نشوی قدر سلامتی را نمی دانی
آرزو کنم همیشه شاد باشی؟ لکن غم اگر نباشد شیرینی شادی زیر زبان آدمی مزه نمی کند
از خدا بخواهم همیشه موفق باشی؟ ولی اگر شکست نخوری قدر موفقیت را نمی دانی
دست به دعا بردارم که هیچ وقت سختی نبینی و مشقت نکشی؟ اما این نفرین است نه دعا، که تو تنبل و مفت خور بار بیایی
با همه ی اینها یک دعا را می توانم با قاطعیت بر زبان بیاورم بدون اما و اگر؛
از خدای متعال مسئلت می کنم که عاقبت به خیر بشوی.
و پیش از تو من به این دعا محتاج ترم.

مشخصات

آخرین جستجو ها